به همین زودی و به همین سادگی یک سال دیگر هم گذشت و فقط چند ساعتی مانده تا وارد 30 سالگی شوم (احساس پیری عجیبی دارد (: ). این یک سال گذشته مثل برق و باد گذشت و چه گذشتنی! فکر میکنم در این یک سال، بیش از یک سالهای قبل از آن بزرگ شدم و البته بیش از همان یک سالهای مذکور (!) نزدیکی پیری و مرگ را احساس کردم...
این یک سال همراه بود با تجربههای شیرین و تلخ؛ پر از دغدغهها و مسئلهها، بیشتر رنج بود و درد و در کنارش، خوشی و شادکامیهایی هر چند اندک! و مگر زندگی انسان چیزی غیر از اینها است!؟
هر سال که میگذرد وقتی به شب و روز تولدم میرسم تمام ذهنم معطوف این میشود که چهها نکردهام و چقدر فرصت پیش رو در زندگی محدود است! چه کتابهایی که نخواندهام، چه فیلمهایی که ندیدهام، چه کارهایی که نکردهام و چه لذتهایی که از زندگیام نبردهام!
خب چه میشود کرد؟ حسرتها و فرصتها دو روی یک سکهاند که هر وقت یکی باشد دیگری نیست و نهایتاش هم این است که آدم شانهاش را بالا بیاندازد و به این فکر کند که خیالی نیست؛ هنوز فرصت هست!
آیا زندگی تنها تلخی و رنج است؟ خوب مسلما نه!
یادم هست که پارسال با یک واسطه سؤالی برایام مطرح شد: آیا از زندگیات لذت میبری؟ آن آدمی که این سؤال را پرسیده بود سبک زندگی من برایاش عجیب بود و لابد، از همین جهت اینگونه فکر کرده بود که من از زندگیام لذت نمیبرم! مدتی این مسئله ذهنام را به خودش مشغول کرده بود تا بالاخره جواباش را یافتم: خوشبختی در زندگی یعنی همین لذتهای کوچک روزمره زندگی آدم در کنار هم: لذت همراهی با خانواده، لذت دوستی، لذت کتاب خواندن، لذت فرهنگ و ادب و شعر و قصه و موسیقی، لذت درس خواندن و دانشجو بودن و البته اگر شرایط بگذارد، لذت کار کردن!
در زمان ناامیدیها و دردها و رنجها همیشه خدا را پشتیبان خود دیدهام. این یک سال تجربه خوبی بود از حضور هر روزه خداوند در زندگیام. فهمیدم که راه نجات، ایمان و توکل به اوست و زندگی هر انسان، مملو است از معجزاتی که اغلب چنان کوچکاند که آدم نمیبیندشان!
خوش باشید و از زیباترین و عاشقانه ترین ماه سال ـ مهرماهِ جان ـ لذت ببرید...
ارادتمند
احمد پژوهی